به نام خدا
یکی بود یکی نبود، در دوران نه چندان دور اصلاحات گروهی به اصلاح روشن فکر بسیاری از پست های کلیدی کشور را به دست گرفتند رئیس جمهور خوش تیپشان (البته برای ما تفاوتی ندارد او رئیس جمهور همه ملت بود) شعارهای جوان پسند و زیبا سر می داد و از طرف دیگر تئوریسین ها و نویسندگانشان با وقاهت تمام هر کس را که می خواستند تخریب و ترور شخصیت می کردند. در روزنامه هاشان کاریکاتور تمساح می کشیدند و می گفتند این آیت اله مصباح است در مقاله ها و بعد کتابشان آقای هاشمی را در حد یک قاتل خونخوار پایین می آوردند(بگذریم که این روزها برعکس شده).
اما ناگهان اتفاقی افتاد...ادب مرد به ز دولت اوست.
ادب! متانت!
معمولا اگر جوانی را که کمی افکار اصلاحاتی در سر دارد و برای اینکه نشان دهد بزرگ شده و سیاسی حرف می زند را ببینید اولین کاری که می کند این است که به آیت اله مصباح توهین می کند درحالی که اگر فقط اسم موسسه ای که ایشان اداره می کنند را نیز از او بپرسی نمی داند. ای کاش این جوانانی که امروز دستمال سبز به دست گرفته اند گذشته اصلاحات را مرور کوچکی می کردند.
برای اینکه هم به دو سوال پاسخ داده باشیم و هم با روش آیت اله مصباح یزدی آشنا شویم مطالبی را از کتابی که جمع آوری پرسش و پاسخ دانشجویان از ایشان بود را خدمت شما تقدیم می کنم.
اگر زمانی مقبولیت عامه حاکمیت ولی فقیه از دست برود وظیفه حاکم اسلامی چیست؟
از دیدگاه اعتقای ما (( مقبولیت )) با (( مشروعیت )) تلازمی ندارد، یعنی ((مشروعیت)) ولایت فقیه ، که ادامه ولایت معصومان (ع) است ، منوط به (( مقبولیت )) آن نیست، و (( مقبولیت )) فقط به حکومت دینی عینیت می بخشد ، زیرا حاکم دینی حق استفاده از زور برای تحمیل حاکمیت خویش را ندارد.
براین اساس مختصرا باید گفت : اگر مقبولیت حاکمیت ولی فقیه از دست برود، مشروعیتش از دست نمی رود ، بلکه تحقق حاکمیت و پیاده شدن آن با مشکل مواجه می گردد.
پیش از پرداختن به جواب تفصیلی با ید گفت : فرض مطرح شده در سوال ، در زمان ما واقع نشده است و آنچه در نوشته ها و سخنان دگراندیشان برون مرزی یا مقلدان آنها- مبنی بر عدم مقبولیت نظام اسلامی در میان مردم- ادعا می شود فقط برای ایجاد جو کاذب است.
در زمان حیات امام راحل بارها از سوی مخالفان جمهوری اسلامی تبلیغ می شد مردم ایران به دلیل مشکلات اقتصادی ناشی از جنگ و محاصره اقتصادی ، از جمهوری اسلامی بریده اند ، ولی ما شاهد بودیم در همان اوضاع مردم به طور گسترده در صحنه حاضر می شدند و از هیچ فدا کاری دریغ نمی کردند.پس از رحلت امام جریان اجتماعی همان شکل و جهت را حفظ کرده، از این رو پشتیبانی مردم از نظام و رهبری آن محفوظ است. پس برسی این فرض و پاسخ گفتن به آن به معنای عدم مقبولیت نظام اسلامی و رهبری آن از سوی مردم نیست.
احتمال عدم مقبولیت نظام اسلامی از سوی مردم ، به دو صورت متصور است:
اول: مردم به هیچ وجه روی حکومت دینی را نپذیرند؛ دراین صورت اگر فرض کنیم امام معصوم یا فقیه دارای شرایط حاکمیت ، در جامعه باشد ، به اعتقاد ما او از جانب خدا حاکم و والی است ، ولی حکومت دینی تحقق نخواهد یافت ، زیرا شرط تحقق حکومت دینی پذیرش مردم است. نمونه بسیار روشن این فرض، 25 سال خانه نشینی حضرت علی (ع) است. ایشان از سوی خدا به ولایت منصوب شده بودند، ولی حاکمیت بالفعل نداشتند، زیرا مردم با آن حضرت بیعت نکردند.
دوم: این است که حاکمیت شخصی که دارای حق حاکمیت شرعی است به فعلیت رسیده باشد؛ ولی پس از مدتی عده ای به مخالفت با او برخیزند.
این فرض خود دو حالت دارد:
یکی اینکه مخالفان گروه کمی هستند و قصد براندازی حکومت شرعی را که اکثریت مردم پشتیبان آن هستند - دارند؛ شکی نیست در این حال ، حاکم شرعی موظف است با مخالفان مقابله و آنان را به اطاعت از حکومت شرعی وادار کند. نمونه روشن این مورد برخورد خونین حضرت امیر(ع) با اصحاب جمل، صفین، نهروان و غیره بود و در زمان کنونی برخورد جمهوری اسلامی با منافقان و گروه های الحادی محارب از همین گونه است، زیرا روا نیست حاکم شرعی با مسامحه و تساهل راه را برای عده ای که به سبب امیال شیطانی قصد براندازی حکومت حق و مورد قبول اکثر مردم را دارند ، باز بگذارد.
صورت دوم- ازاین فرض- این است که بعد از تشکیل حکومت شرعی مورد پذیرش مردم ، اکثریت قاطع آنها مخالفت کنند؛ مثلا بگویند : ما حکومت دینی را نمی خواهیم. با توجه به جواب اجمالی پیش باید گفت : در این حال، حاکم شرعی ، هنوز شرعا حاکم است، ولی از دست دادن مقبولیت خویش ، قدرت اعمال حاکمیت مشروعش را از دست می دهد.
تنها در صورتی مشروعیت حکومت دینی از دست می رود که او یکی از شرایط لازم حاکمیت شرعی را از دست بدهد ، ولی در غیر این صورت مشروعیتش باقی است.
شاید بتوان دوران امامت امام حسن مجتبی (ع) و درگیری ایشان با معاویه و فرار سران شپاه آن حضرت به اوردوگاه معاویه را نمونه ای از فرض اخیر دانست تاریخ نشان داد حضرت به علت پیروی نکردن مردم از ایشان عملا حاکمیتی نداشتند و مجبور به پذیرش صلح تحمیلی شدند ، ولی مردم هم مکافات این بد عهدی و پیمان شکنی خود را دیدند و کسانی بر آنان مسلط شدند که دین و دنیاس آنها را تباه کردند.
نکته : فرض کنیم صورت دوم اتفاق بیوفتد، نوع حکومت جایگزین چیست؟ حاکمیت لیبرال، لیبرال دموکرات، سوسیال، سوسیال دموکرات، منافقین با آن افکار کهنه ، سلطنت مشروطه (در این دنیای مدرن با این همه مدل حکومت مدرن انصافا سلطنت طلبی هم برای خود نوبری است) پس چه؟ من تصور می کنم در آن حالت که هر گروهی ادعای سهم از حکومت دارد چگونه می توان بر هرج و مرج سیاسی غلبه کرد؟ آیا درگیری بیشتر می شود یا کمتر؟ ایران ضعیف می شود یا قوی؟ نفوذپذیری ایران از طرف بیگانگان کم می شود یا زیاد؟ آیا می شود استقلال کشور را حفظ کرد؟ مردم متدین چه می شوند؟
آیا می توان از ولی فقیه انتقاد کرد؟
براساس اعتقادات دینی ما فقط - پیامبران، حضرت زهرا و ائمه اطهار(ع) معصوم اند. از این رو هیچ کس ادعا نمی کند احتمال اشتباهی در رفتار و نظرات ولی فقیه نیست. احتمال خطا و اشتباه در مورد ولی فقیه وجود دارد و ممکن است دیگران به خطای او پی ببرند. از این رو میتوان از ولی فقیه انتقاد کرد. ما نه تنها انتقاد از ولی فقیه را جایز می شماریم ، بلکه بر اساس تعالیم دینی معتقدیم یکی از حقوق رهبر بر مردم لزوم دلسوزی و خیر خواهی برای اوست. این حق تحت عنوان (( النصیحه لا ئمه المسلمین )) تبیین شده است. نصیحت در این عبارت به معنای پند و اندرز نیست ، بلکه دلسوزی و خیر خواهی برای رهبران اسلامی است؛ بنا بر این نه تنها انتقاد از ولی فقیه جایز است ، بلکه واجب شرعی مسلمانان است، و منافع و مصالح شخصی یا گروهی نباید مانع انجام آن شود.
البته این روز ها قبل از اینکه نامه انتقادآمیز از رهبری به دست خود ایشان برسد به دست سایت ها و روزنامه ها و شبکه هایی چون بی بی سی و صدای آمریکا(سیا) می رسد که خود نشانه ای از ناحق بودن این به اصطلاح انتقادات است.
این منطق روشن تفکر امام و انقلاب است، به همین سادگی.